فلسفه قيام عاشورا:5-ديدگاه تعبّد به شهادت
نظريه ديگرى كه درباره انگيزه قيام امام حسين(عليه السلام) وجود دارد، قيام به انگيزه شهادت است. اين نظريه براى نخستين بار در قرن هفتم به وسيله عالم عارف و زاهد، سيد بن طاووس در كتاب اللُهوف فى قَتْلَى الطُفُوف مطرح شده است. بنابراين ديدگاه، امام حسين(عليه السلام)قيام كرد تا با شهادتش به مقام قرب الهى وبالاترين درجه سعادت ومقام معنوى برسد.
سيد بن طاووس در مقدمه كتابش در اين باره مى نگارد:
همين كه اولياى خدا ببينند زندگى دنيا مانع از اطاعت از حضرت حق است وماندن در اين دنيا بين آنان وبخشش هاى الهى حايل است، بى درنگ لباس ماندن را از تن به دور مى اندازند ودرهاى ملاقات با حق را مى كوبند ودر اين راه از اينكه نجات ورستگارى را حتى تا مرز ايثار جان به دست آورند و بدن هاى خود را آماج نيزه ها و شمشيرهاى بران وخطرناك قرار دهند، لذت مى برند. شهداى كربلا به انگيزه نيل به چنين شرافتى، قفس تن شكستند وبه پرواز درآمدند ودر جان بازى از يكديگر سبقت گرفته وبدن هايشان را هدف نيزه ها وشمشيرها قرار مى دادند.68
و در جاى ديگر در توجيه اينكه شهادت خود مى تواند به تنهايى يك هدف به شمار آيد، مى نويسد:
من مى گويم شايد برخى از كسانى كه پى نبرده اند به ارزش وعظمت سعادتى كه از طريق شهادت نصيب مجاهد در راه خدا مى شود، چنين مى پندارند كه با اين گونه كارها خدا را نتوان پرستش كرد. گويا اين افراد كلام خدا را در قرآن صادق نشنيده اند كه گروهى با كشتن خود به عبادت خدا پرداختند، آنجا كه خداوند مى فرمايد: به سوى خداى تان باز گرديد وخود را بكشيد كه اين كار براى شما نزد پروردگارتان شايسته تر است.69 و شايد آنان براين باورند كه مراد از آيه شريفه: وَلاتُلْقُوا بِاَيْديكُمْ اِلَى التَهْلُكَةِ70 كشته شدن و شهادت است. در صورتى كه چنين نيست، بلكه پرستش خدا به سبب شهادت و اينكه انسان به دستورخدا خود را به كشتن بدهد، از بالاترين درجات سعادت است.71
علامه حلّى (م 726 هـ) انديشمند ديگرى است كه به گونه اى اين نظريه را تأييد مى كند. از مجموع سخن وى در اين باره مى توان چنين برداشت كرد كه: قيام امام حسين(عليه السلام) از بُعد اجتماعى، هر چند يك حركت كاملا انتخابى است؛ اما از ديدگاه شرعى هيچ الزامى براى آن وجود نداشته است. آن حضرت همانند برادر بزرگوارش، امام حسن مجتبى(عليه السلام)مى توانست صلح كند، ولى خواست قلبىِ حضرت اين بود كه بجنگد تا با شهادتش به ملاقات پروردگار برسد و اين خواست نيز منطبق بر موازين كلى و ضوابط شرعى و همراه با مصلحت بوده است.72
آيت الله صافى گلپايگانى نيز در اين باره مى نويسد:
"تعبد به شهادت و كشته شدن، يكى از امورى است كه به صورت هاى مختلف در شرايع و اديان، سابقه دارد و صحت تكليف و تعبد به آن نه خلاف عقل است و نه خلاف نقل، خصوص درباره انبيا واوليا كه عباد مكرمون لايسبقونه بالقول و هم بامره يعملون73 در حق آنها هم مانند فرشتگان صادق است و عمال خدا و مجارى و وسايل اجراى مشيت و سنن و امتحانات الهيه مى باشند".74
خاستگاه اين نظريه
منشأ ديدگاه تعبّد به شهادت برخى از روايات است كه از بين آنها چند روايت بيشتر، در به وجود آوردن چنين ديدگاهى تأثير داشته است. اين روايات چنين است:
1. امام باقر(عليه السلام) مى فرمايد: خداى تعالى نصرت خود را بر امام حسين(عليه السلام) فرو فرستاد تا آنجا كه بين آسمان وزمين قرار گرفت (و نزديك بود كه اورا بر كوفيان پيروز كند). سپس او را مخيّر ساخت كه پيروزى يا ديدار خدا را انتخاب كند، آن حضرت ملاقات خدا را اختيار كرد.75
2. رواياتى از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است كه حضرت فرموده است: نامه آسمانى به وسيله جبرئيل براى رسول خدا(صلى الله عليه وآله)از سوى خدا آمد كه درآن، براى هر امامى يك مُهر وجود داشت و بايد هر امامى مهر مربوط به خود را باز كند و به آنچه زير آن نوشته شده بود، عمل كند. وقتى نوبت به امام حسين(عليه السلام) رسيد و مهر را گشود، زير آن نوشته شده بود:اَنْ قاتِلْ فَاقْتُلْ وَ تُقْتَل وَ اخْرُجْ بِاَقْوام لِلشَهادَةِ لاشَهادةَ لَهُم اِلا مَعَك76 جنگ كن و بكش و كشته خواهى شد و با مردمى براى شهادت بيرون برو كه شهادت آنان جز با تو نخواهد بود.
3. سيد بن طاووس از امام صادق(عليه السلام) نقل مى كند:
"در شبى كه بامدادش امام حسين(عليه السلام) مى خواست از مكه به سوى كوفه حركت كند، محمد بن حنفيه خدمت امام(عليه السلام) رسيد و به حضرت گفت: برادر! مكر و فريب كوفيان را مى شناسى و مى دانى با پدرت و برادرت چه كردند. مى ترسم همان گونه با تو برخورد كنند. اگر صلاح مى دانى، بمان كه محترم ترين و عزيزترين كس در حرم هستى. امام(عليه السلام)فرمودند: مى ترسم يزيد در حرم، مرا بكشد و من كسى باشم كه حرمت اين خانه را پايمال كرده است. ابن حنفيه گفت: اگر چنين دغدغه اى دارى به يمن يا نواحى ديگر برو، چرا كه تو محترم ترين شخص هستى و هيچ كس توان دست يافتن بر تو را ندارد. امام(عليه السلام)فرمودند: در اين باره انديشه خواهم كرد.
چون صبح شد، امام(عليه السلام) به سوى كوفه حركت كرد. خبر حركت حضرت، به محمد بن حنفيه رسيد، وى خدمت امام(عليه السلام)رسيد و مهار ناقه امام(عليه السلام) را (كه سوار بر آن بود) گرفت وگفت: برادر جان! آيا نفرمودى در اين باره فكر مى كنم؟!
فرمودند: چرا؟
گفت: پس چرا با اين شتاب رهسپارى؟ فرمودند: چون از تو جدا شدم رسول خدا(صلى الله عليه وآله)نزدم آمده فرمود: اى حسين! بيرون برو چون خدا خواسته است ترا كشته ببيند (اِنَّ اللهَ شاءَ اَنْ يَراكَ قَتيلا). محمد گفت: اِنّا ِلله واِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ؛ اگر چنين است پس چرا اين زنان را همراه خود مى برى؟
فرمود: پيامبر(صلى الله عليه وآله) به من فرمود: خدا خواسته است آنان را اسير ببيند (اِنَّ اللهَ قَدْ شاءَ اَنْ يَراهُنَّ سَبايا) و خدا حافظى كرد و رهسپار عراق شد."77
نقد و بررسى اين ديدگاه
بر اين ديدگاه، چند اشكال وارد شده است:
نخست اينكه: از آنجا كه زندگى عالمان و نظريه پردازان شيعى اين نظريه، هم چون:
سيد بن طاووس و علامه حلى با زهد و پرهيزكارى كم نظيرى آميخته بوده و فلسفه زندگى در اين دنيا را در تعبد به خدا و سير معنوى به سوى او مى دانستند و به همان شيوه نيز زندگى مى كردند، بنابراين، چنين باورى، در تبيين عرفانى از انگيزه قيام امام حسين(عليه السلام)بى تأثير نبوده است، در حالى كه در نهضت عاشورا اين مسئله از اهداف شاخص و كليدى به شمار نمى آيد. بنابراين اگرچه هر انسان مؤمنى(به ويژه اولياى الهى) اشتياق فراوان دارد كه دفتر عمرش با شهادت بسته شود؛ اما منحصر كردن هدف و كارِ سترگ سيد الشهدا(عليه السلام)در رسيدن به محضر معبود و درك وصال محبوب با كشته شدن به دست دشمن و عدم توجه به جوانب اساسى اين نهضت، به يقين اذهان را از اهداف اصلى قيام آن حضرت منحرف مى سازد.
دوم آنكه: قيام و مبارزه تنها به قصد كشته شدن و رسيدن به مقام قرب الهى بدون آنكه وراى چنين حركتى اهداف والايى تعقيب شود، هيچ گونه توجيه عقلى و شرعى ندارد، زيرا درصورت فقدان چنين اهدافى، بر معصوم(عليهم السلام) لازم نيست دست به چنين اقدامى بزند مگر آن كه تعقيب چنين حركتى، منتهى به شهادت گردد. چنانكه سيره و روش رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و اميرمؤمنان(عليه السلام)در نبردهاى عصر خويش اين گونه بود كه تا حد امكان جان خود را حفظ كنند تا بيشتر بتوانند از دين وايمان دفاع كنند، نه آنكه خود را به كشتن دهند تا به لقاى پروردگار خويش برسند. چرا كه رسيدن به چنين مقام هايى لزوما حركت مسلحانه را نمى طلبد ودر تعاليم اسلامى نيز به مؤمنان چنين سفارشى نشده است.
سوم اينكه: اگر نهضت حسين(عليه السلام) تنها براى درك مقام شهادت بود، چرا آن بزرگوار از آغاز نهضت خويش در مدينه تا واپسين لحظات حياتش در روز عاشورا، از افراد براى يارى كردن خويش كمك مى خواست وحتى وقتى با جلوگيرى لشكر حُرّ براى رفتن به كوفه رو به رو شد، از وى خواست بگذارد به حجاز بازگردد؟ و چرا حضرت در روز عاشورا، قبل از آغاز نبرد تا واپسين لحظات، به نصيحت دشمن جهت جلوگيرى از هرگونه خونريزى پرداخت؟ و اصولا چرا حضرت، جناب مسلم بن عقيل را در پاسخ دعوت كوفيان به كوفه فرستاد؟ اين شواهد وده ها قرائن ديگر، حاكى از آنست كه نمى توان فلسفه قيام حضرت را منحصرو خلاصه در شهادت ورسيدن به مقامات عاليه الهى كرد.
توضيح و تبيين صحيح اين نظريه
بايد توجه داشت كه طرفداران اين نظريه با طرح چنين ديدگاهى، نخواسته اند قيام عاشورا را يك اقدام و عمل بى هدف وبى نتيجه به شمار آورده وآن را مانند بسيارى از امور تعبّديّه، تعبّد محض بدانند كه نمى توان براى آن فلسفه و اهداف ديگرى را تصور كرد، بلكه مراد آنان اين بوده كه هدف امام(عليه السلام)ازاين حركت را، تنها اطاعت امرخدا وجلب خشنودى حضرت حق و درنتيجه اداى تكليف خويش جلوه دهند، چنانكه با اينكه آثار و نتايج فراوانى بر رسالت پيامبر(صلى الله عليه وآله) مترتب مى شود، اما گفته مى شود هدف پيامبر(صلى الله عليه وآله) از رسالتش، فرمانبرى از حكم الهى و اداى تكليف بوده است. بنابراين، اين نوع نگرش به حادثه عاشورا درصدد بيان اين مسئله است كه پذيرش شهادت از سوى معصومان(عليهم السلام) به فرمان الهى، امرى بر اساس موازين شرعى و عقلى بوده است و عقل وشرع آن را براى مصالح مهم تجويز كرده است. (بدون آنكه زير سؤال بردن اهداف ديگر قيام و يا حتى انكار آنها مطرح باشد.) چنانكه در هيچ يك از آيات78 و اخبار79 فراوانى كه درباره جهاد و شهادت وجود دارد، مسئله رجحان و ترتب پاداش فراوان بر جهاد، مشروط و مقيد به عدم شهادت و آگاهى به پيروزى، نشده است، بلكه نبرد با دشمن و جان بازى در راه اعلاى كلمه حق، امرى راجح وداراى پاداش فراوان و از نشان هاى ايمان به شمار آمده است.80هم چنانكه در دعاها نيز، درخواست شهادت و اشتياق به آن از فضايل بزرگ انسانى شمرده شده است. بر اين اساس است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)خود، مردم را از اين امر باز نمى داشتند. براى نمونه مى توان به جريان عَمرو بن جَمُوح انصارى در جنگ اُحُد اشاره كرد. وى چون لَنگ بود، پسرانش او را از شركت در جنگ منع مى كردند و مى گفتند: خداوند تو را معذور داشته است. اين در حالى بود كه او آروزى شهادت مى كرد. عمرو خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) رسيد وگفت: پسرانم مرا از شركت در جهاد منع كرده اند. به خدا سوگند من مى خواهم با همين پاى لنگ وارد بهشت شوم. پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: خداوند تو را از جهاد معاف كرده است؛ اما چون عمرو قانع نشد، پيامبر فرمود: ماعَلَيْكُمْ اَنْ لاتَمْنَعُوهُ، لَعَلَّ اللهَ يَرْزُقهُ الشَهادة؛ باكى نيست از اينكه او را منع نكنيد؛ شايد خداوند شهادت را نصيب و روزى او كند. عمرو در جنگ شركت كرد و به درجه رفيع شهادت رسيد.81
بنابراين اگر شهادت به خودى خود امرى مطلوب نبود، پيامبر(صلى الله عليه وآله) چنين اجازه اى را به عمرو نمى داد. هم چنين پيامبر(صلى الله عليه وآله)به امام حسين(عليه السلام) فرمود: اِنَّ لَكَ فِى الْجَنَّةِ دَرَجات لَنْ تَنالَها اِلا بِالشَهادَةِ82 براى تو در بهشت مقامات و درجاتى است كه تنها با شهادت به آن ميرسى.
از اين رو مى توان گفت طرفداران اين نظريه ضمن اذعان به اين مسئله كه قيام امام حسين(عليه السلام) كاملا آگاهانه وبه انگيزه دفاع از اسلام واحياى سنت جدش بوده است، بر اين باور نيز هستند كه اين حركت از جانب حضرت، به جهت دستيابى به آن مقامى بوده كه خداوند در بهشت براى او در نظر گرفته است و تنها راه رسيدن به آن، به فرمايش پيامبر(صلى الله عليه وآله)، شهادت بوده است، واين مطلب با توجه به منزلت و جايگاه خاص شهادت در فرهنگ اسلامى وآموزه هاى دينى، كاملا درست و مورد پذيرش هر مسلمانى است.
پیامبر اکرم (ص) فرمودند: